جستجو در
دیکشنری انگلیسی
برای چوب
|
 |
|
امکانات این بخش:
|
مجسمه ای که سر و دست و پای آن سنگی و بقیه اش چوب باشد.
|
چوب شمشاد , درخت مرمکی , عوجه.
|
سدر , سرو , سروازاد , چوب سرو , رنگ قرمز مایل به زرد.
|
چماق , چوب زدن , چماق زدن.
|
سخن رهنما , ایماء , اشاره برای راهنمایی خواننده یاگوینده یا بازیگر , چوب بیلیارد , صف , ردیف , : اشاره کردن , راهنمایی کردن , باچوب بیلیارد زدن , صف بستن.
|
بشکه , خمره چوبی , چلیک.
|
قطعه ء چوبی که برای اسکی ابی بکار میرود.
|
درخت وار , چوبی.
|
خاکستری , دارای رنگ خاکستری , شبیه خاکستر , مربوط به چوب درخت زبان گنجشک.
|
میخ پرچی که دو چیز را روی هم نگاه میدارد , قطعه چوبی که در دیوار می گذارند تا میخ روی آن بکوبند , بامیخ پرچ بهم متصل کردن.
|
جستجوی بیشتر برای چوب
جستجو در وب برای چوب
جستجو در وب سایتهای فارسی زبان برای چوب
جستجو در تصاویر برای چوب
جستجو در تصاویر وب سایتهای فارسی زبان برای چوب
جستجو در فیلم ها برای چوب
جستجو در لینکها برای چوب
جستجو در اخبار برای چوب
جستجو در لغتنامه فارسی برای چوب
پیشنهادهای جستجوی جس جو برای چوب
|