خانه شعر معاصر
> هوشنگ ابتهاج
> یادگار خون سرو
ای - شادی - آزادی - ای شادی آزادی - روزی که تو بازآیی - با این دل غم پرورد - من با تو چه خواهم کرد - ؟ - غم هامان سنگین است - دل هایمان خونین است - از سر تا پامان خون می بارد - ما سر تا پا زخمی - ما سر تا پا خونین - ما... ادامه شعر
بی مرغ آشیانه چه خالی ست - خالی تر آشیانه مرغی - جفت خود جداست - آه ای کبوتران سپید شکسته بال - اینک به آشیانه دیرین خوش آمدید - اما دلم به غارت رفته ست - با آن کبوتران که پریدند - با آن کبوتران که دریغا - هرگز به خانه بازنگشتند -... ادامه شعر
تا نیاراید گیسوی کبودش را به - شقایق ها - صبح فرخنده - در آیینه نخواهد خندید - - - ادامه شعر
برداشت آسمان را - چون کاسه ای کبود - و صبح سرخ را - لاجرعه سر کشید - آنگاه - خورشید در - تمام وجودش طلوع کرد - - - ادامه شعر
گلوی مرغ سحر را بریده اند و هنوز - در این شط شفق آواز سرخ او جاری است - - - - ادامه شعر
ای صبح - ای بشارت فریاد - امشب خروس را - در آستان آمدنت - سر بریده اند - - - ادامه شعر
باز طوفان شب است - هول بر پنجره می کوبد مشت - شعله می لرزد در تنهایی - باد فانوس مرا خواد کشت؟ - - - ادامه شعر
خیال دلکش پرواز در طراوت ابر - به خواب می ماند - پرنده در قفس خویش - خواب می بیند - پرنده در قفس خویش - به رنگ و روغن تصویر باغ می نگرد - پرنده می داند - که باد بی نفس است - و باغ تصویری ست - پرنده در قفس خویش -... ادامه شعر
شب فرو می افتاد - به درون آمدم و پنجره ها رابستم - باد با شاخه در آویخته بود - من در این خانه تنها - تنها - غم عالم به دلم ریخته بود - ناگهان حس کردم - که کسی - آنجا بیرون در باغ - در پس پنجره ام می گرید - صبحگاهان شبنم -... ادامه شعر
خبر کوتاه بود - اعدامشان کنید - خروش دخترک برخاست - لبش لرزید - دو چشم خسته اش - از اشک پر شد - گریه را سر داد - و من با کوششی پر درد اشکم را نهان کردم - چرا اعدامشان کردند ؟ - می پرسد ز من با چشم اشک... ادامه شعر
|