خانه شعر معاصر
> سهراب سپهری
> حجم سبز
صدیا آب می آید مگر در نهر تنهایی چه می شویند ؟ - لباس لحظه ها پاک است - میان آفتاب هشتم دی ماه - طنین برف نخ های تماشا چکه های وقت - طراوت روی آجرهاست روی استخوان - روز - چه میخواهیم ؟ - بخار فصل گرد واژه های ماست - دهان گلخانه فکر است... ادامه شعر
من دراین تاریکی - فکر یک بره روشن هستم - که بیاید علف خستگی ام را بچرد - من دراین تاریکی - امتداد تر بازوهایم را - زیر بارانی می بینم - که دعاهای - نخستین بشر را ترکرد - من در این تاریکی - درگشودم به چمنهای قدیم - به طلایی... ادامه شعر
شب سرشاری بود - رود از پای صنوبرها تا فراتر می رفت - دره مهتاب اندود و چنان روشن کوه که خدا پیدا بود - در بلندی ها ما - دورها گم سطح ها شسته و نگاه از - همه شب نازک تر - دست هایت ساقه سبز پیامی را میداد به من - و سفالینه انس... ادامه شعر
آه در ایثار سطح ها چه شکوهی است - ای سرطان شریف عزلت - سطح من ارزانی تو باد - یک نفر آمد - تا عضلات بهشت - دست مرا امتداد داد - یک نفر آمد که نور صبح - مذاهب - دروسط دگمه های پیرهنش بود - از علف خشک ایههای قدیمی - پنجره می بافت - مثل... ادامه شعر
ابری نیست - بادی نیست - می نشینم لب حوض - گردش ماهی ها روشنی من گل آب - پاکی خوشه زیست - مادرم - ریحان می چیند - نان و ریحان و پنیر آسمانی بی ابر اطلسی هایی تر - رستگاری نزدیک لای گلهای حیاط - نور در کاسه مس چه نوازش... ادامه شعر
آسمان آبی تر - آب آبی تر - من درایوانم رعنا سر حوض - رخت می شوید رعنا - برگ ها می ریزد - مادرم صبحی می گفت : - موسم دلگیری است - من به او گفتم : زندگانی سیبی است ‚ گاز باید زد با پوست - زن همسایه در پنجره اش... ادامه شعر
کفش هایم کو - چه کسی بود صدا زد : سهراب ؟ - آشنا بود صدا مثل هوا با تن برگ - مادرم در خواب است - و منوچهر و پروانه - و شاید همه مردم شهر - شب خرداد به آرامی یک مرثیه از روی سر ثانیه ها می گذرد - ونسیمی خنک از حاشیه سبز پتو خواب مرا می روبد... ادامه شعر
آب را گل نکنیم - در فرودست انگار کفتری می خورد آب - یا که در بشه ای دور سیره ای پر می شوید - یا در آبادی کوزه ای پر می گردد - آب را گل نکنیم - شاید این آب روان می رود پای - سپیداری تا فروشوید اندوه دلی - دست درویشی شاید نان خشکیده فرو برده در... ادامه شعر
صدا کن مرا - صدای تو خوب است - صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است - که در انتهای صمیمیت حزن می روید - در ابعاد این عصر خاموش - من از طعم تصنیف درمتن - ادراک یک کوچه تنهاترم - بیا تابرایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است - و تنهایی... ادامه شعر
تا سواد قریه راهی بود - چشم های ما پر از تفسیر ماه زنده بومی - شب درون آستین هامان - می گذشتیم از میان آبکندی خشک - از کلام سبزه زاران گوش ها سرشار - کوله بار از انعکاس شهرهای دور - منطق زبر زمین در زیر پا جاری - زیر دندانهای... ادامه شعر
|