خانه شعر معاصر
> سهراب سپهری
> ما هیچ ما نگاه
روزی که دانش لب آب زندگی می کرد - انسان در تنبلی لطیف یک مرتع - با فلسفه های لاجوردی خوش بود - در سمت پرنده فکر می کرد - با نبض درخت او می زد - مغلوب شرایط شقایق بود - مفهوم درشت شط در قعر کلام او تلاطم داشت - انسان در متن عناصر می... ادامه شعر
کاج های زیادی بلند - زاغ های زیادی سیاه - آسمان به اندازه آبی - سنگچین ها تماشا تجرد - کوچه باغ فرارفته تا هیچ - ناودان مزین به - گنجشک - آفتاب صریح - خاک خشنود - چشم تا کار می کرد - هوش پاییز بود - ای... ادامه شعر
سال میان دو پلک را - ثانیه هایی شبیه راز تولد - بدرقه کردند - کم کم در ارتفاع خیس ملاقات - صومعه نور - ساخته می شد - حادثه از جنس ترس بود - ترس - وارد ترکیب سنگ ها می شد - حنجره ای در ضخامت خنک باد - غربت یک دوست را - زمزمه می... ادامه شعر
صبح - شوری ابعاد عید - ذایقه را سایه کرد - عکس من افتاد در مساحت تقویم - در خم آن کودکانه های مورب - روی سرازیری فراغت یک عید - داد زدم - به - چه هوایی - در ریه هایم وضوح بال تمام پرنده های جهان بود - آن روز - آب چه تر بود - باد به... ادامه شعر
صبح است - گنجشک محض می خواند - پاییز روی وحدت دیوار - اوراق می شود - رفتار آفتاب مفرح حجم فساد را - از خواب می پراند - یک سیب درفرصت - مشبک زنبیل می پوسد - حسی شبیه غربت اشیا - از روی پلک می گذرد - بین درخت و ثانیه سبز... ادامه شعر
باران - اضلاع فراغت می شست - من با شنهای - مرطوب عزیمت بازی می کردم - و خواب سفرهای منقش می دیدم - من قاتی آزادی شن ها بودم - من دلتنگ - بودم - در باغ یک سفره مانوس پهن بود - چیزی وسط سفره شبیه ادراک منور - یک خوشه انگور... ادامه شعر
ای عبور ظریف - بال را معنی کن - تا پرهوش من از حسادت بسوزد - ای حیات شدید - ریشه های تو از مهلت نور - آب می نوشد - آدمی زاد این حجم - غمناک - روی پاشویه وقت - روز سرشاری حوض را خواب می بیند - ای کمی رفته بالاتر از واقعیت - با تکان... ادامه شعر
ظهر بود - ابتدای خدا بود - ریگزار عفیف - گوش می کرد - حرفهای اساطیری آب را می شنید - آب مثل نگاهی به ابعاد ادراک - لکلک - مثل یک اتفاق سفید - بر لب برکه بود - حجم مرغوب خود را - در تماشای تجرید می شست - چشم -... ادامه شعر
امشب - در یک خواب عجیب - رو بهسمت کلمات - باز خواهد شد - باد چیزی خواهد گفت - سیب خواهد افتاد - روی اوصاف زمین خواهد غلتید - تا حضور - وطن غایب شب خواهد رفت - سقف یک وهم فرو خواهد ریخت - چشم - هوش محزون نباتی را خواهددید - پیچکی... ادامه شعر
ماه - رنگ تفسیر مس بود - مثل اندوه تفهیم بالا می آمد - سرو - شیهه بارز خاک بود - کاج نزدیک - مثل انبوه فهم - صفحه ساده فصل را سیاه - می زد - کوفی خشک تیغال ها خوانده می شد - از زمین های تاریک - بوی تشکیل ادراک می آمد... ادامه شعر
|