خانه شعر کهن
> امیر خسرو دهلوی
> غزلیات
> آوردهام شفیع دل زار خویش را
آوردهام شفیع دل زار خویش را
|
آوردهام شفیع دل زار خویش را |
|
پندی بده دو نرگس خونخوار خویش را |
ایدوستی که هست خراش دلم از تو |
|
مرهم نمیدهی دل افکار خویش را |
آزاد بندهیی که به پایت فتاد و مرد |
|
وآزاد کرد جان گرفتار خویش را |
بنمای قد خویش که از بهردیدنت |
|
تربر کنیم بخت نگونساز خویش را |
سرها بسی زدی سر من هم زن از طفیل |
|
از سر رواج ده روش کار خویش را |
دشنام از زبان توام میکند هوس |
|
تعظیم کن به این قدری یار خویش را |
|