خانه شعر کهن
> امیر خسرو دهلوی
> هشت بهشت
> ای گشایندهی خزاین جود
ای گشایندهی خزاین جود
|
کانج ازین گردههات نغز نمود |
|
نیز ازین نغز تر تواند بود |
شاه را طیره کرد گفتارش |
|
زعفران گشت رنگ گلنارش |
گفت کای در خور جفا بدی |
|
این چه گستاخیست و بی خردی |
من که کارم همه نمونه بود |
|
دیگری به ز من چگونه بود |
این سخن گفت و پی به کین افشرد |
|
او فگندش زین و مرکب برد |
ماند بی خویشتن صنم تا دیر |
|
تشنه و غرق آب و از جان سیر |
بس به صد خستگی ز جا برخاست |
|
راه صحرا گرفت و می شد راست |
از کف پای خارهای چو تیر |
|
می گذشتش چو سوزنی ز حریر |
پا که از برگ گل فکار شود |
|
چون شود چون به زیر خار شود |
کس نه همراه و رهنماش مگر |
|
سایه در زیر و آفتاب ز بر |
مینمود اندران پریشانی |
|
گفته و کرده را پشیمانی |
قدری چو برین نمط بشتافت |
|
گذر اندر سواد دیهی یافت |
آن دهی بود بر کرانهی دشت |
|
کادمی هیچ از آن طرف نگذشت |
آمد آن مه دران خرابه شتاب |
|
همچو مهتاب کوفتد به خراب |
در شد اندر تریچ دهقانی |
|
در سفال شکسته ریحانی |
|