خانه شعر کهن
> حافظ
> قصائد
> در مدح شاه شجاع
در مدح شاه شجاع
|
آن کیست کاو به ملک کند باتو همسری |
|
از مصر تا به روم و ز چین تا به قیروان |
سال دگر ز قیصرت از روم باج سر |
|
وز چینت آورند به درگه خراج جان |
تو شاکری ز خالق و خلق از تو شاکرند |
|
تو شادمان به دولت و ملک از تو شادمان |
اینک به طرف گلشن و بستان همیروی |
|
با بندگان سمند سعادت به زیر ران |
ای ملهکی که در صف کروبیان قدس |
|
فیضی رسد به خاطر پاکت زمان زمان |
ای آشکار پیش دلت هرچه کردگار |
|
دارد همی به پردهی غیب اندرون نهان |
داده فلک عنان ارادت به دست تو |
|
یعنی که مرکبم به مراد خودم بران |
گر کوششیت افتد پر دادهام به تیر |
|
ور بخششیت باید زر دادهام به کان |
خصمت کجاست در کف پای خودش فکن |
|
یار تو کیست بر سر چشم منش نشان هم کام |
من به خدمت تو گشته منتظم |
|
هم نام من به مدحت تو گشته جاودان |
|