خانه شعر کهن
> حافظ
> غزلیات
> دل ما به دور رویت ز چمن فراغ دارد
دل ما به دور رویت ز چمن فراغ دارد
|
دل ما به دور رویت ز چمن فراغ دارد |
|
که چو سرو پایبند است و چو لاله داغ دارد |
سر ما فرونیاید به کمان ابروی کس |
|
که درون گوشه گیران ز جهان فراغ دارد |
ز بنفشه تاب دارم که ز زلف او زند دم |
|
تو سیاه کم بها بین که چه در دماغ دارد |
به چمن خرام و بنگر بر تخت گل که لاله |
|
به ندیم شاه ماند که به کف ایاغ دارد |
شب ظلمت و بیابان به کجا توان رسیدن |
|
مگر آن که شمع رویت به رهم چراغ دارد |
من و شمع صبحگاهی سزد ار به هم بگرییم |
|
که بسوختیم و از ما بت ما فراغ دارد |
سزدم چو ابر بهمن که بر این چمن بگریم |
|
طرب آشیان بلبل بنگر که زاغ دارد |
سر درس عشق دارد دل دردمند حافظ |
|
که نه خاطر تماشا نه هوای باغ دارد |
|