خانه شعر کهن
> حافظ
> غزلیات
> آن کس که به دست جام دارد
آن کس که به دست جام دارد
|
آن کس که به دست جام دارد |
|
سلطانی جم مدام دارد |
آبی که خضر حیات از او یافت |
|
در میکده جو که جام دارد |
سررشته جان به جام بگذار |
|
کاین رشته از او نظام دارد |
ما و می و زاهدان و تقوا |
|
تا یار سر کدام دارد |
بیرون ز لب تو ساقیا نیست |
|
در دور کسی که کام دارد |
نرگس همه شیوههای مستی |
|
از چشم خوشت به وام دارد |
ذکر رخ و زلف تو دلم را |
|
وردیست که صبح و شام دارد |
بر سینه ریش دردمندان |
|
لعلت نمکی تمام دارد |
در چاه ذقن چو حافظ ای جان |
|
حسن تو دو صد غلام دارد |
|