ز آب حسامش فلک رنگ برد چون زمین |
|
ز آتش خشمش زمین دود شود چون فلک |
جوف فلک تاکنون پر نشد از کاینات |
|
از هنر شهریار پر شد اکنون فلک |
وز پی آن تا زند سکه به نام بقاش |
|
میزند از افتاب آقچه موزون فلک |
وز پی آن تا کند جامهی بختش سپید |
|
میکند از قرص ماه قرصهی صابون فلک |
رشوت حلمش دهد جوشن مریخ را |
|
چون به کف شاه دید تیغ زحلگون فلک |
خامهی مصریش راست در دهن افیون مصر |
|
فتنه که خیزد از آن بردهد افیون فلک |
دید که در لشکرش قیصر هارون شده است |
|
زانگلهی زهره ساخت زنگل هارون فلک |
چون گه کین بنگرند زیر کف و راه شاه |
|
ابلق پر خون زمین، ازرق پر خون فلک |
از پی عید ظفر پوشند از گرد و خون |
|
شقهی اطلس زمین کسوت اکسون فلک |
فتح و ظفر با بقاش عهد فرو بستهاند |
|
دولت دوشیزه را عقد فرو بستهاند |
هیبت او کوه را بند کمر درشکست |
|
صولت او چرخ را سقف قمر در شکست |
طالعش افکند دست در کمر آسمان |
|
چون زحلش طوق دید طرف کمر درشکست |
خسرو مهدی نیت آصف غوغای عدل |
|
بر در دجال ظلم آمد و در درشکست |
تیرش جبریل رنگ باد و پر از فتح و نصر |
|
خانهی اهریمنان زیر وزبر درشکست |
گر به دو پر درشکست ملک خسان را چه شد |
|
ملک سبا جبرئیل هم به دو پر درشکست |