خانه شعر کهن
> نظامی گنجوی
> خسرو و شیرین
> چگونگی رفتن جان از جسم
چگونگی رفتن جان از جسم
|
دگر ره باز پرسیدش که جانها |
|
چگونه بر پرند از آشیانها |
جوابش داد کز راه ندیده |
|
نشاید گفتن الا از شنیده |
شنیدم چار موبد بود هشیار |
|
مسلسل گشته با هم جان هر چار |
در این مشکل فرو ماندند یک چند |
|
که از تن چون رود جان خردمند |
|