خانه شعر کهن
> نظامی گنجوی
> خسرو و شیرین
> در استدلال نظر و توفیق شناخت
در استدلال نظر و توفیق شناخت
|
خبر داری که سیاحان افلاک |
|
چرا گردند گرد مرکز خاک |
در این محرابگه معبودشان کیست |
|
وزین آمد شدن مقصودشان چیست |
چه میخواهند ازین محمل کشیدن |
|
چه میجویند ازین منزل بریدن |
چرا این ثابت است آن منقلب نام |
|
که گفت این را به جنب آن را بیارام |
قبا بسته چو گل در تازه روئی |
|
پرستش را کمر بستند گوئی |
مرا حیرت بر آن آورد صدبار |
|
که بندم در چنین بتخانه زنار |
ولی چون کردحیرت تیزگامی |
|
عنایت بانگ بر زد کای نظامی |
مشو فتنه برین بتها که هستند |
|
که این بتها نه خود را میپرستند |
همه هستند سرگردان چو پرگار |
|
پدید آرنده خود را طلبکار |
تو نیز آخر هم از دست بلندی |
|
چرا بتخانهای را در نبندی |
چو ابراهیم بابت عشق میباز |
|
ولی بتخانه را از بت بپرداز |
نظر بر بت نهی صورت پرستی |
|
قدم بر بت نهی رفتی و رستی |
نموداری که از مه تا به ماهیست |
|
طلسمی بر سر گنج الهیست |
طلسم بسته را با رنجیابی |
|
چو بگشائی بزیرش گنج یابی |
طبایع را یکایک میل در کش |
|
بدین خوبی خرد را نیل در کش |
|