خانه شعر کهن
> نظامی گنجوی
> خسرو و شیرین
> در استدلال نظر و توفیق شناخت
در استدلال نظر و توفیق شناخت
|
ز گردشهای این چرخ سبک رو |
|
همان آید کزان سنگ و از آن جو |
مگو ز ارکان پدید آیند مردم |
|
چنان کار کان پدید آیند از انجم |
که قدرت را حوالت کرده باشی |
|
حوالت را به آلت کرده باشی |
اگر تکوین به آلت شد حوالت |
|
چه آلت بود در تکوین آلت |
اگر چه آب و خاک و باد و آتش |
|
کنند آمد شدی با یکدیگر خوش |
همی تا زو خط فرمان نیاید |
|
به شخص هیچ پیکر جان نیاید |
نه هرک ایزدپرست ایزد پرستد |
|
چو خود را قبله سازد خود پرستد |
ز خود برگشتن است ایزد پرستی |
|
ندارد روز با شب هم نشستی |
خدا از عابدان آن را گزیند |
|
که در راه خدا خود را نبیند |
نظامی جام وصل آنگه کنی نوش |
|
که بر یادش کنی خود را فراموش |
|