به سر کردم نگردانم سر از یار |
|
سری دارم مباح از بهر این کار |
دیگر ره گفت که این تدبیر خام است |
|
صبوری کن که رسوائی تمام است |
مرا آن به که از شیرین شکیبم |
|
نه طفلم تا به شیرینی فریبم |
به باید در کشیدن میل را میل |
|
که کس را کار برناید به تعجیل |
مرا شیرین و شکر هر دو در جام |
|
چرا بر من به تلخی گردد ایام |
دلم با این رفیقان بیرفیق است |
|
ز بس ملاحبان کشتی غریق است |
نمیخواهی که زیر افتی چو سایه |
|
مشو بر نردبان جز پایه پایه |
چنان راغب مشو در جستن کام |
|
که از نایافتن رنجی سرانجام |
طمع کم دار تا گر بیش یابی |
|
فتوحی بر فتوح خویش یابی |
دل آن به کز در مردی در آید |
|
مراد مردم از مردی بر آید |
به صبرم کرد باید رهنمونی |
|
زنی شد با زنان کردن زبونی |
به مردان بر زنی کردن حرام است |
|
زنی کردن زنی کردن کدام است؟ |
مرا دعوی چه باید کرد شیری |
|
که آهوئی کند بر من دلیری |
اگر خود گوسپندی رند و ریشم |
|
نه بر پشم کسان بر پشم خویشم |
چو پیلان را ز خود با کس نگفتم |
|
چو پیله در گلیم خویش خفتم |