خانه شعر کهن
> نظامی گنجوی
> خسرو و شیرین
> شنیدن خسرو اوصاف شکر اسپهانی را
شنیدن خسرو اوصاف شکر اسپهانی را
|
کسی کز جان شیرین باز ماند |
|
چه سود ار در دهن شکر فشاند |
شکر هرگز نگیرد جای شیرین |
|
بچربد بر شکر حلوای شیرین |
چمن خاکست چون نسرین نباشد |
|
شکر تلخ است چون شیرین نباشد |
مگو شیرین و شکر هست یکسان |
|
ز نی خیزد شکر شیرینی از جان |
چو شمع شهد شیرین برفروزد |
|
شکر بر مجمر آنجا عود سوزد |
شکر گر چاشنی در جام دارد |
|
ز شیرینی حلاوت وام دارد |
ز شیرینی بزرگان ناشکیبند |
|
به شکر طفل و طوطی را فریبند |
هر آبی کان بود شیرین بسازد |
|
شکر چون آب را بیند گدازد |
ز شیرین تا شکر فرقی عیان است |
|
که شیرین جان و شکر جای جان است |
پریروئی است شیرین در عماری |
|
پرند او شکر در پردهداری |
بداند این قدر هر کش تمیز است |
|
که شکر بهر شیرینی عزیز است |
دلش میگفت شیرین بایدم زود |
|
که عیشم را نمیدارد شکر سود |
یخ از بلور صافی تر به گوهر |
|
خلاف آن شد که این خشک است و آن تر |
دیگر ره گفت نشکیبم ز شیرین |
|
چه باید کرد با خود جنگ چندین |
گرم سنگ آسیا بر سر بگردد |
|
دل آن دل نیست کز دلبر بگردد |
|