خانه شعر کهن
> نظامی گنجوی
> خسرو و شیرین
> پاسخ دادن شیرین خسرو را
پاسخ دادن شیرین خسرو را
|
جوابش داد سرو لاله رخسار |
|
که دایم باد دولت بر جهاندار |
فلک بند کمر شمشیر بادت |
|
تن پیل و شکوه شیر بادت |
سری کز طوق تو جوید جدائی |
|
مباد از بند بیدادش رهائی |
به چشم نیک بینادت نکو خواه |
|
مبادا چشم بد را سوی تو راه |
مزن طعنه که بر بالا زدی تخت |
|
کنیزان ترا بالا بود رخت |
علم گشتم به تو در مهربانی |
|
علم بالای سر بهتر تو دانی |
من آن گردم که از راه تو آید |
|
اگر گرد تو بالا رفت شاید |
تو هستی از سر صاحب کلاهی |
|
نشسته بر سریر پادشاهی |
من ار عشقت بر آورده فغانی |
|
به بامی بر چو هندو پاسبانی |
جهانداران که ترکان عام دارند |
|
به خدمت هندوئی بر بام دارند |
من آن ترک سیه چشمم بر این بام |
|
که هندوی سپیدت شد مرا نام |
و گر بالای مه باشد نشستم |
|
شهنشه را کمینه زیر دستم |
دگر گفتی که آنان کار جمندند |
|
چنین بر روی مهمان در نبندند |
نه مهمانی توئی باز شکاری |
|
طمع داری به کبک کوهساری |
و گر مهمانی اینک دادمت جای |
|
من اینک چون کنیزان پیش بر پای |
|