خانه شعر کهن
> نظامی گنجوی
> شرفنامه
> در نعت خواجه کاینات
در نعت خواجه کاینات
|
اگر شحنهای تیغ بر سر برد |
|
سر تیغ او تاج و افسر برد |
به سر بردن خصم چون پی فشرد |
|
به سر برد تیغی که بر سر نبرد |
قبای دو عالم بههم دوختند |
|
وزان هر دو یک زیور افروختند |
چو گشت آن ملمع قبا جای او |
|
به دستی کم آمد ز بالای او |
به بالای او کایزد آراستست |
|
هم آرایش ایزدی راستست |
کلید کرم بوده در بند کار |
|
گشاده بدو قفل چندین حصار |
فراخی بدو دعوت تنگ را |
|
گواهی بر اعجاز او سنگ او |
تهی دست سلطان درویش پوش |
|
غلامی خر و پادشاهی فروش |
ز معراج او در شب ترکتاز |
|
معرج گران فلک را طراز |
شب از چتر معراج او سایهای |
|
وز آن نردبان آسمان پایهای |
|