خانه شعر کهن
> سعدی
> بوستان
> محمد بن سعد بن ابوبکر
محمد بن سعد بن ابوبکر
|
نگنجد کرمهای حق در قیاس |
|
چه خدمت گزارد زبان سپاس؟ |
خدایا تو این شاه درویش دوست |
|
که آسایش خلق در ظل اوست |
بسی بر سر خلق پاینده دار |
|
به توفیق طاعت دلش زنده دار |
برومند دارش درخت امید |
|
سرش سبز و رویش به رحمت سپید |
به راه تکلف مرو سعدیا |
|
اگر صدق داری بیار و بیا |
تو منزل شناسی و شه راهرو |
|
تو حقگوی و خسرو حقایق شنو |
چه حاجت که نه کرسی آسمان |
|
نهی زیر پای قزل ارسلان |
مگو پای عزت بر افلاک نه |
|
بگو روی اخلاص بر خاک نه |
بطاعت بنه چهره بر آستان |
|
که این است سر جاده راستان |
اگر بندهای سر بر این در بنه |
|
کلاه خداوندی از سر بنه |
به درگاه فرمانده ذوالجلال |
|
چو درویش پیش توانگر بنال |
چو طاعت کنی لبس شاهی مپوش |
|
چو درویش مخلص برآور خروش |
که پروردگارا توانگر تویی |
|
توانای درویش پرور تویی |
نه کشور خدایم نه فرماندهم |
|
یکی از گدایان این درگهم |
تو بر خیر و نیکی دهم دسترس |
|
وگرنه چه خیرآید از من به کس؟ |
|