خانه شعر کهن
> وحشی بافقی
> فرهاد و شیرین
> در ستایش پروردگار
در ستایش پروردگار
|
به نام چاشنی بخش زبانها |
|
حلاوت سنج معنی در بیانها |
شکرپاش زبانهای شکر ریز |
|
به شیرین نکتههای حالت انگیز |
به شهدی داده خوبان را شکر خند |
|
که دل با دل تواند داد پیوند |
نهاد از آتشی بر عاشقان داغ |
|
که داغ او زند سد طعنه بر باغ |
یکی را ساخت شیرین کار و طناز |
|
که شیرین تو شیرین ناز کن ناز |
یکی را تیشهای بر سر فرستاد |
|
که جان میکن که فرهادی تو فرهاد |
یکی را کرد مجنون مشوش |
|
به لیلی داد زنجیرش که میکش |
به هر ناچیز چیزی او دهد او |
|
عزیزان را عزیزی او دهد او |
مبادا آنکه او کس را کند خوار |
|
که خوار او شدن کاریست دشوار |
گرت عزت دهد رو ناز میکن |
|
و گرنه چشم حسرت باز میکن |
چو خواهد کس به سختی شب کند روز |
|
ازو راحت رمد چون آهو از یوز |
وگر خواهد که با راحت فتد کار |
|
نهد پا بر سر تخت از سردار |
بلند آن سر که او خواهد بلندش |
|
نژند آن دل که او خواهد نژندش |
به سنگی بخشد آنسان اعتباری |
|
که بر تاجش نشاند تاجداری |
به خاک تیرهای بخشد عطایش |
|
چنان قدری که گردد دیده جایش |
|