خانه شعر کهن
> وحشی بافقی
> قصائد
> در ستایش غیاث الدین محمد میرمیران
در ستایش غیاث الدین محمد میرمیران
|
فکنده کشتیش در قلزم فیض ثنای تو |
|
که سازد موجهی او کان گوهر جیب و دامان را |
چه گوهرها که گردون را اگر درجی ازین بودی |
|
مرصع ساختی تاج زر خورشید تابان را |
سزد در موقف ایثار او درهای پر قیمت |
|
اگر لطف تو در زر گیرد این طبع درافشان را |
الا تا عاشق و معشوق در هر گفتن و دیدن |
|
کند خاطرنشان خویش سد لطف نمایان را |
سپهرت عاشقی بادا که گر چشمت بر او افتد |
|
نویسد در حساب خویشتن سد لطف پنهان را |
|