براق برق عنانیست حکم نافذ او |
|
عنان او به کف امر و نهی قرآنی |
به یک مشیمه تو گویی که پرورش یابند |
|
رضای خاطر او با رضای ربانی |
ز عهدهی کف جودش برون نیامد اگر |
|
به جای ژاله گهر بارد ابر نیسانی |
شود به کل گدایان زکات و حج واجب |
|
کند چو دست کرم ریز او در افشانی |
سخای اوست به نوعی که صورت نوعی |
|
رسد مقارن دستش به جوهر کانی |
دهند اگر به نباتات آب شمشیرش |
|
همه شکافته سر بردمند و مرجانی |
زهی سیاست عدلت چنانچه در کنفش |
|
توان نمود به گرگ اعتماد چوپانی |
به عرصهای که در آرند ثقل ذره به وزن |
|
برند صورت عدل ترا به میزانی |
فلک گزند نیارد اگر شود همه تیغ |
|
بر آنکه حفظ تو او را نمود خفتانی |
اگر ز حفظ تو یک پاسبان بود ننهد |
|
فساد پا به سر چار سوی ارکانی |
نفس که نیست به غیر از هوای موج پذیر |
|
به جان خراشی خصم تو کرد سوهانی |
اگر ز رأی تو شمعی به راه دیده نهند |
|
به کتم غیب توان دید راز پنهانی |
شها ستاره سپاها سپهر گشت بسی |
|
که یافت چون تو کسی در خور جهانبانی |
به دولت تو چنانست عهد تو محکم |
|
که تا ابد نکند با تو سست پیمانی |
غرض که کار جهان را گزیر نیست ز تو |
|
تو خود دقایق این کار خوب میدانی |