خانه شعر کهن
> وحشی بافقی
> قطعات
> ده بافق
ده بافق
|
ایا آفتاب معلا جناب |
|
که از سایهات آسمان پایه جوست |
در اظهار انعام حکام بافق |
|
سخن بر لب و گریهام در گلوست |
در آن ده مجاور شدم هفت ماه |
|
نپرسید حالم ،نه دشمن نه دوست |
جواب سلامم ندادند باز |
|
از آن رو که اطلاق دادن پراوست |
|