خانه شعر کهن
> وحشی بافقی
> مثنویات
> در ستایش کاخ میرمیران
در ستایش کاخ میرمیران
|
ای مقیمان این خجسته مقام |
|
دور باد از شما غم ایام |
بر در این بهشت روحانی |
|
عیش و عشرت کنند رضوانی |
زین طربخانه نشاط انگیز |
|
رفته غم تا در عدم به گریز |
این حرم وین ریاض گرد حرم |
|
قصر حور است و بوستان ارم |
صحن و سقفش به چشم صنعت بین |
|
زیور آسمان و زیب زمین |
کلک نقاش او گه نیرنگ |
|
ناسخ کارنامه ارژنگ |
حبذا طرح این بنای شگرف |
|
پیش دریاچه چو قلزم ژرف |
قلزم ژرف و آبش از کوثر |
|
اندر او عکس مهر زورق زر |
غایت عمق اندر او نایاب |
|
گاو ماهی ندیدش از ته آب |
آب صافش زلال چشمهی مهر |
|
غرق در وی چو عکس خویش سپهر |
ای خوشا جوی سنگ مرمر او |
|
کز بلور است اصل گوهر او |
سنگ شفافش آب آینه رنگ |
|
رنگ آیینهاش گل از پس سنگ |
جوی آن آب سلسبیل سرشت |
|
نایب جوی شیر باغ بهشت |
حوضی از هر طرف چو یشم در او |
|
خیره از بس اشعه چشم در او |
گشته زان حوض آینه کردار |
|
روز بر آب خضر تیره و تار |
|