خانه شعر کهن
> وحشی بافقی
> ناظر و منظور
> عروس خیال از حجلهی اندیشه برون آوردن و او را در نظر ناظران جلوه دادن در تعریف بزمگاه سرور و صفت دامادی منظور
عروس خیال از حجلهی اندیشه برون آوردن و او را در نظر ناظران جلوه دادن در تعریف بزمگاه سرور و صفت دامادی منظور
|
سماطش گسترانیده سحابی |
|
براو هر نان گرمی آفتابی |
درخت صحن او فردوس کردار |
|
ز الوان میوهها گردیده پربار |
چو خوانسالار بیرون برد خوان را |
|
ز می شد سرگران رطل گران را |
خضر گردید مینای میناب |
|
ز جوی زندگانی گشته پر آب |
حریفان سرخوش از جام پیایی |
|
سر ساغر گران گردیده از می |
صراحی لب نهاده بر لب جام |
|
گرفته جام از لعل لبش کام |
ز میناها فروغ آب انگور |
|
چنان کز نخل موسا آتش طور |
کشیده آتش از مینا زبانه |
|
فکنده جام را آتش به خانه |
رخ ساقی ز می گردیده گلرنگ |
|
چو بلبل کرده مطرب ناله آهنگ |
ز هر سو مطربی در نغمه سازی |
|
به زلف چنگ کردی دست یازی |
هوای لعل مطرب در سر نی |
|
شده دمساز فریاد پیاپی |
ز دف در بزمگاه افتاده آواز |
|
ز دست مطربان مجلس فغان ساز |
نواسازان نوا کردند آهنگ |
|
سخن در پرده قانون گفت با چنگ |
فتاد از مطربان خوش ترانه |
|
به عالم نغمهی چنگ و چغانه |
اشارت کرد شاه هفت کشور |
|
که تا بستند عقد آن دو گوهر |
|