جستجو در
لغت نامه فارسی
>
کلمات با الگوی
خ*
(حر.) حرف نهم از الفبای فارسی که در حساب ابجد برابر عدد «600» می باشد.
( ص فا.) در ترکیب به معنی «خاینده » آید، آن که چیزی را بخاید: انگشت خا، شکرخا.
(ص . اِ) بازپس افکنده .
( یَ یا یِ) [ ع . خابئة ] (اِ.) خم ، خنب .
(تِ) [ ع . ] 1 - (اِفا.) ختم کننده . 2 - (اِ.) پایان ، عاقبت .
(تَ) [ ع . ] (اِ.)1 - انگشتری . 2 - مهر، نگین . ج . خواتم . 3 - آخری ، آخرین . 4
- اشیایی مثل قاب عکس ، جای قلم و مانند آن که بر روی آن با عاج ، استخوان ، فلز و
چوب زینت کاری و نقش و نگار شده باشد.
(تَ) [ ع - فا. ] (حامص .) شغل و عمل خاتم کار، خاتم بندی .
(تِ مِ یا مَ) [ ع . خاتمة ] (اِفا.) مؤنث خاتم ، پایان ، انجام . ج . خواتیم .
( ~. دَ) [ ع - فا. ] (مص م .) پایان دادن امری را، به پایان رسانیدن .
[ تر. ] (اِ.) 1 - بانوی بزرگ زاده . 2 - کدبانو، بی بی .
جستجوی بیشتر برای خ*
جستجو در وب برای خ*
جستجو در وب سایتهای فارسی زبان برای خ*
جستجو در تصاویر برای خ*
جستجو در تصاویر وب سایتهای فارسی زبان برای خ*
جستجو در فیلم ها برای خ*
جستجو در لینکها برای خ*
جستجو در اخبار برای خ*
جستجو در دیکشنری برای خ*
پیشنهادهای جستجوی جس جو برای خ*
|